●•••توازن دو جهان•••●
●•••خلاصه•••●
جدال دو جهان؛ دخترهايي كه توازن جهان
رو بهم زدن، بهترين رمان فانتزي- تخيلي، اتفاقي كه دنياي موازي رو بهم مي ريزه؛
دخترهايي كه افسار پاره كردن و از حد نرمال فراتر رفتن.
●•••بسم الله الرحمن الرحيم•••●
بابام ميگفت نويسندهها مثل يه توريست مي مونن؛
توريستي كه توي تنهايي خودش، به بهترين جاها سفر ميكنه،
شيكترين خيابونها رو براي قدم زدن انتخاب ميكنه،
توي بهترين كافهها، روزنامه ميخونه و كنار حوض زيباترين پارك شهر، چُرت ميزنه...!
جيبش كه خالي شد، سر از مسافرخونههاي پايين شهر در مياره.
بعضي وقت ها هم كنار دستفروش محل، يه جا براي نشستن پيدا ميكنه و ساعتها به پنجرهي اتاقي خيره ميشه كه مدتها پيش با يك نگاه، به اولين توريست شهر تبديل شده.
آخر سر هم چشم هاش رو باز ميكنه و متوجه ميشه تك و تنها، توي اتاق، روي ميز و كنار كاغذهاش خوابش برده.
بابام نويسنده نبود ولي توريستي بود كه
سالها با يه قاب عكس، تك و تنها، به خاطراتش سفر ميكرد!
بخشي از رمان:
#راوي #تهران_سال_1399
بند هاي كتاني اش را سفت كرد و كوله
مشكي رنگش را كه رويش عكس اسكلت
بود، روي دوشش انداخت و از خانه بيرون زد. بيست سالش تمام نشده بود و
پر شور و شيطون بود. دختري، به اصلاح
جوان هاي امروزي براي خودش، شاخ بود.
هميشه دوست داشت تيپ هاي لش بزند
اما با وجود سخت گيري هاي خانوادهاش
امكان اين كار وجود نداشت. پدرش سخت گير نبود؛ فقط نگران آبرويش بود. كل خاندانشان از قشر تحصيل كرده ي جامعه بودند. اگر به
خودش بود درس خواندن را همان ابتداي دبيرستان رها مي كرد. اما تنها چيزي كه خانواده اش اجازه نمي دادند ترك تحصيل بود.
سوار اتومبيل دويست و شش مشكي رنگش، كه تازه و با كلي عشوه آمدن، گرفته بود، شد. از داخل كيفش، آدامسي بيرون كشيد و داخل دهانش گذاشت. يك آهنگ از گروه متال گذاشت؛ از آن ها كه خواننده از بس داد مي زند كه آدم سالم هم ديوانه مي شود.
مطالعهي رمان توازن دو جهان
- یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۰۰ | ۲۰:۵۹
- ۶ بازديد
- ۰ نظر