دانلود داستان هارمونيكا نودهشتيا

معرفي رمان هاي نودهشتيا

دانلود داستان هارمونيكا نودهشتيا

دانلود داستان هارمونيكا نودهشتيا

نام داستان: هارمونيكا (ساز دهني)
نويسنده: هاني پري (هانيه‌پروين)
ژانر: عاشقانه_ اجتماعي
تهيه شده در انجمن نودهشتيا
دانلود داستان كوتاه
خلاصه: آن‌قدر ‌رقصيد كه تپش‌هاي بي‌قرارش، ابرهاي هفت آسمان را شكافت. قلب مي‌كوبيد و مي‌كوشيد از جايي بيرون بزند. پچ‌پچ‌‌ها تمام نمي‎شد و از آن دهان‌ها، بي‌شك بوي تعفن به مشامِ آدميت مي‌رسيد. چرخ زد و زمزمه‌ها بلندتر ‌شدند. موهايش را تاب ‎‌داد و نيشخند جماعت، ريشه‌ي دلش را از جا ‌كَند! حركاتش به‌هم ريخت… او كه تمامش را وسط گذاشته بود، چرا نگاهِ محبوبش هم هم‌رنگ جماعت است؟

 

مقدمه: بچه كه بوديم، اگر بي‌هوا بستني‌مان را گاز مي‌زدند، قيامتي به‌پا مي‌كرديم باور نكردني.
پيشِ هر كسي مي‌رسيديم، شكايت‌شان را مي‌كرديم كه چطور بي‌محابا بستني كه برايِ ما بوده را گاز زده‌اند!
چه بيهوده روزهايِ كسالت آورمان شروع شدند و از تمامِ سال‌ها قد كشيديم؛ كه از گوشه و كنارِ زندگي‌مان، روحمان را گاز مي‌زنند و از ترس رفتن و نبودنشان مي‌خنديم.

عشق! اي عشق! به ديوانگي‌ام مي‌خندي
باغت آباد! به ويرانگي‌ام مي‌خندي

باتوام آي! ببين مستِ نگاهت شده‌ام
چشم بستي و به مستانگي‌ام مي‌خندي

شعله رقصاندي و چون شمع؛ پرم سوزاندي
ماهِ جان سوز! به پروانگي‌ام مي‌خندي

داستانم شده نَقلِ همه‌ي مَحفِل‌ها
شهرزادم! تو به افسانگي‌ام مي‌خندي

نقشِ چشمان تو در سينه‌ي اين آيينه‌هاست
آشنايي كه به بيگانگي‌ام مي‌خندي

حسين رضا كاوه

پيشنهاد ما
رمان شكنجه سكوت | mhboobh كاربر انجمن نودهشتيا
رمان هامن | فاطمه.ع كاربر انجمن نودهشتيا

دفاعيه‌هايم كه به نقطه سر خط رسيد، گره ابروانم را كورتر كردم؛ نگاهش درون چشم‌هايم فرو رفته بود.
-دادگاه براي اعلام حكم نهايي، پانزده دقيقه تنفس اعلام مي‌كنه.
هم‌زمان با سقوط پلك‌هايم، تنم را روي صندلي رها كردم. همهمه‌ي برخاسته شده تا مغزم نفوذ كرده و راه را براي تفكر بسته بود. صداي رساي دادستان كه بلند شد، لبان باريكم را پيش‌كش دندان‌هايم كردم.
-مدارك ارائه شده به دادگاه بررسي شده و اظهارات متهم درست بوده؛ مشخص شد كه متهم راستين فردي پور به قصد مرگ مقتول حركتي انجام نداده و بنا به دفاع از نفس، اثبات شد كه هيچ تقصيري نداره؛ بنابراين از محضر دادگاه، تقاضاي تبرئه‌ مي‌كنم.
لبان به هم چسبيده‌ام را با زبان تَر كردم تا آهِ آسودگي از اين فلاكت، قدرت عبور از ميان‌شان را داشته باشد. چشم‌ حضار به قاضي پاس داده شد.
-حكم صادر شد. راستين فردين پور بنا به دفاع از نفس مجازات نشده و به همين دليل، حكم تبرئه صادر شد. اگر به خاطر جرم ديگه‌اي، هيچ‌گونه اتهامي بر وي وارد نيست، با درخواست دادستان، حكم آزادي صادر مي‌شه.
با به نتيجه رسيدن جلسه، پا به راهروي پر آشوب دادگاه گذاشتم. هنوز از بوسه‌اي كه مادر متهم بر پيشاني‌ام نشانده بود، برقي در چشم داشتم. با يادآوري اشك شوقي كه راستين براي آزادي مي‌ريخت، دهانم تا گوش‌هايم كِش آمد و لبخند پررنگي صورتم را مزين كرد.
-نمي‌خورم!


دانلود داستان هارمونيكا

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.