به نام خدا
نام رمان:سيارك صبرا
نام نويسنده:Bita.gh
ژانر:تراژدي،عاشقانه
خلاصه:
من صبرام؛دختري از سيارك ديگه، يه سيارك بين اين بيشمار سياره هاي كهكشان. دختري كه با سرنوشت جنگيد و به جايگاهي كه الان هستم رسيدم اما؛ اما با اومدن يك پيام از يك فرد ناشناس زندگي ام رنگ و روي ديگر گرفت و حقايقي پنهان آشكار شد و زندگي ام در مسيري نا معلوم ميانبر زد.
مقدمه :
همه ما از يه سيارك اومديم.
هركس سيارك خودش رو داره
يكي سيارك غرور
يكي سيارك ترس
يكي سيارك غم
يكي سيارك شيطنت
و سيارك هاي ديگه
مهم اينه كه خودت دوست داري سيارك چطوري باشه
و خودت اسمش رو بزاري
مثل من كه يه سيارك مرموز به اسم صبرا اومدم
سيارك خودت رو بساز، زندگي بكن
بخشي از رمان:
استادميعادي امروز يكم دير مي اومد سركلاس و اين فرصت رو به من مي داد با بچه ها نقشه رو هماهنگ كنم . با ضربه اي كه سينا زد به سرم روم رو برگردوندم باخشم نگاش كردم كه بي تفاوت لب زد:
-به چي فك ميكني صبي؟.
جوابش رو ندادم با بيخيالي دست كردم تو كيفم خودكار هاي رو كه سر راه خريده بودم در آوردم با چند تا پرتقال و چاقو شروع كردم به پوست گرفتن، بعدش پوست رو گذاشتم توي ظرف و پرتقال ها رو تقسيم كردم، كه يكي از اسكل ترين بچه هاي كلاس كه فكر مي كرد خيلي با حاله، مزه پروند:
_خانم راد پناه اومديد مهموني كه كارد و ميوه آورديد؟!.
دوستهاشم هر هر پشت سرش خنديدن .
با سر پايين و لحن خيلي سردي لب زدم :
-نه اومدم فضولستان ببينم فضولم كيه .!
مطالعهي رمان سيارك صبرا
- شنبه ۱۱ اردیبهشت ۰۰ | ۱۵:۵۲
- ۶ بازديد
- ۰ نظر