معرفي رمانهاي در حال تايپ نودهشتيا.
نام رمان: دختر دست فروش
نويسنده: بيتا فولادي كاربر نودهشتيا
ژانر: عاشقانه
ساعت پارت گذاري: نا معلوم
خلاصه: عشق همچو دريايي زيبا و خروشان است كه با هر بار تلنگر قلبت را بيقرار ميكند، دختري كه زندگيش رنگي از خوشبختي نديده و با رنج هايي كه كشيده بزرگ شده، دختري كه عاشق شدنش هم رنج هاي زيادي به همراه دارد كه در اين سختي ها با رازي قديمي كه با آن مواجه ميشود زندگيش تغيير ميكند....
مقدمه:
از من پرسيدند
زيباترين حس كي به تو روي ميآورد؟
كمي انديشيدم
چيزي جز آن تيله هاي زيباي سبز رنگ
لحظهاي كه به من خيره ميشود نيافتم
زيبا ترين احساسم
تو همچو معبودي كه من
عاشقانه پرستشت ميكنم
نفس بكش تا نفسهايم به شماره نيفتد
با تمام سختي ها و پستي بلندي هاي روزگار
دوستت دارم...
بخشي از رمان:
هوا سرد بود و دستانم از سردي هوا قرمز شده بود، رهگذر ها يكي، يكي در پس هم ميگذشتند و من همانند بيد به خود ميلرزيدم، ولي اين چيز ها براي من عادي و جزئي از روزمرگي هايم شده بود.
از جاي بلند شدم و با صداي بلند گفتم:
- شال گردن و كلاه هاي دست بافت داريم، بيا اين ور بازار.... بدو، بدو حراجش كردم.
گلويم به سوزش افتاده بود از هربار داد كشيدن هايم، سرم را چرخاندم و به پونه خيره شدم، دختري كه برعكس من پرهياهو و شلوغ، هميشه آرام و گوشه گير بود.
دستانش را روي پاهاي جمع شدهاش گذاشته بود، گويا در فكر و خيالات خود همانند شناگري كه نه جان شنا كردن دارد، نه ناي بالا آمدن از آب در افكارات خود غرق بود.
او نيز همانند من رنج كشيده بود و با سختي هاي زندگي دست و پنجه نرم كرده بود.
براي اينكه از افكاراتش بيرون بيايد، با صداي بلند گفتم:
- پونه؟!
- پنجشنبه ۰۹ اردیبهشت ۰۰ | ۱۲:۵۸
- ۵ بازديد
- ۰ نظر