
دانلود رمان وروجكهاي شيطون نودهشتيا
نام كتاب: وروجكهاي شيطون
نويسنده: فاطي مقاره كاربر نودهشتيا
ژانر: طنز، عاشقانه
خلاصه: درباره دختري شيطون و وروجك كه همراه دوستاش اشك همه رو در ميارن بس كه شلوغ هستن و بعد از دادن كنكور به يه شهر ديگه پا ميذارن و راهشون به كل تغيير ميكنه؛ رماني ناب از جنس شيطنت.
پيشنهاد ما
رمان شمّور | mahdiyeh82 كاربر انجمن نودهشتيا
داستان بيست ثانيه به خيانت???? | سحر راد كاربرنودهشتيا
مقدمه
… بِسمِ اللهِ الرَ رَحمنِ الر رَحيم…
دوباره به آفتاب سلامي دوباره دادم!
سلام ميكنم به باد؛
به بادبادك و بوسه.
به سكوت و سوال.
و به گلداني
كه خوابِ گلِ هميشه بهار ميبيند!
سلام ميكنم به چراغ.
به چراهاي كودكي
به چالهاي مهربان ِگونهي تو
#يغما گلرويي
آدمك خر نشوي گريه كني
كل دنيا سراب است؛ بخند
آن خدايي كه بزرگش خواندي
به خدا مثل تو تنهاست بخند
«فاطي»
با صداي دادي كه توي خونه پيچيد، برق سه فاز از كلم پريد؛ بلند شدن ناگهانيم باعث شد از روي تخت بيوفتم پايين و بدنم مباركم خورد و خاكشير بشه.
گيج و منگ داشتم به اطراف نگاه ميكردم كه با ديدن مادر گرام به عمق مطلب پي بردم.
مامان همونطور كه دست به كمر ايستاده بود گفت:
_ بچه بلند شو الان مدرست دير ميشه، ميخواي روز اولي دير به مدرسه برسي؟
دستم رو محكم كوبيدم تخت كه از دردش چشمام رو بستم، مامان در حالي كه داشت خندش رو كنترل ميكرد؛ گفت:
_ آخه بچه مگه مجبوري فاز برداري؟ بلند شو آماده شو الان دوستات ميان.
رو به مامان گفتم:
_ چرا براي نماز صبح بيدارم نكردي؛ بلند شم نماز بخونم تا خدا شر اين معلمها رو از سرما كم كنه؟
مامان درحالي كه لبخند خبيثي ميزد، گفت:
_من بلند شدم نمازم رو خوندم براي تو و معلمات هم دعا كردم؛ ولي من دعاي صبر براي معلماي تو كردم.
بعدم هم از اتاق رفت بيرون. من آخر نفهميدم من رو از جوب پيدا كردن يا از گوشه امام زاده!
بلند شدم به سمت سرويس رفتم يه مشت آب به صورت زدم و مسواك برداشتم و به جون دندونهام افتادم.
از اين اول صبحي، اونم قبل مدرسه رفتن بچپَم توي حموم بدم مياومد به دليل اينكه وقت كم داشتم آدم وقتي ميره حموم بايد حداقل يك ساعت توي حموم باشه.
دانلود رمان وروجكهاي شيطون
- پنجشنبه ۰۹ اردیبهشت ۰۰ | ۱۲:۴۷
- ۵ بازديد
- ۰ نظر