رمان آئيشما نودهشتيا

معرفي رمان هاي نودهشتيا

رمان آئيشما نودهشتيا

IMG_20210320_025824_328.jpg

معرفي رمان‌هاي در حال تايپ نودهشتيا.


رمان: آئيـــشما

معني اصلي:(خشم و غضب)

معنا در رمان(روح شيطاني)

نويسنده: نجمه صديقي

ژانر: ترسناك_معمايي_تخيلي

 

???? خلاصه: ????

آئيشما روحِ شيادِ شيطانْ صفت! نيرويش را تحت شعاع قرار مي دهد.

غباري هاي تاريك و كبودِ پر ز محنت! تمام شهر را فرا مي گيرند.

آن رخسار بيمناك پر ز حرارتش! دل آسمان را مي خراشد و آفتاب سوزناك، پرده اي كبود بر سر خويش مي كشد.

تشويش و دگرگوني آغاز راه او است ؛ تعويذ شوم وسيله ي مكر اوست؛

خشم و قهقهه هايش پرده اي پر ز بيم بر تمام نقاط مي كشد و هيچ نيرويي نيست مقاوم راه او.

به راستي چه حقيقتي پشت ابرهاي كبود و نگون بخت پنهان گشته؟ دليل تشويش و آشوب هاي روح پر ز حيله چيست؟ پايان اين بي شماران كشمكش پر ز بيم و خشم چيست؟

 

???? مقدمه: ????

با آن موهاي سپيد و سيماي بيمناكش تلاطم را به رقص در مي آورد! رد پاي آن شيطان صفت، عموم خاك را كبود و رخسارش شهامت عرش را مخدوش مي كند! آه كه لعن بي سر و سامان اين ابليس، رعب و وحشت را بر دل عموم انداخته است!

 هيس...!

خموش باش جانم...!

بيم و ترس تو را در جال مي اندازد؛ او با وحشتت نفسي بِكر مي گيرد و با ناله هايت وعده ي خويش را نوش جان مي كند.

گوشه اي آرام بگير! 

او روح نحيف جنون زده ها را مي خواهد! او قلب كبود بيچاره ها را مي خواهد! خموش باش نازك دلم...! اين رقص و آواز هم روزي به پايان خود مي رسد.

بخشي از رمان:

چشمانم را به صفحه ي لپ تاپ دوخته و به فايلي كه در حال بارگذاري بود نگاه مي‌كردم.

« اه، لعنتي زود باش ديگه... »

از انتظار به شدت بدم مي آيد و اكنون اين فايل چندش آور هم مانند لاك پشت عمل مي كرد؛ انگشتانم را يكي پس از ديگري روي ميز مي زدم و پاهايم را يك در ميان تكان مي‌دادم، ناگهان فايل به عدد نود و نه رسيد. 

صاف نشستم و از خوشحالي منتظر پايان آن يك عدد اعصاب خورد كن بودم. با خود گفتم:

« زود باش، زود باش، آفرين بدو »

به صد كه رسيد دستانم را نيمه محكم به ميز زدم و تا خواستم بگويم «خودشه» فايل ارور داد؛ آنچنان وجودم سوزن- سوزن شد كه دوست داشتم لپ تاپ كوفتي را از وسط به دو نيم تقسيم كنم؛ اما خوب به جايش موهاي پريشان مشكي ام را بين انگشتانم تاب داده و جوري كشيدم كه شك نداشتم، گيسوانم از ريشه كنده شدند.

« لعنت بهت، لعنت!»


مطالعه‌ي رمان آئيشما

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.