رمان عبث احساس نودهشتيا

معرفي رمان هاي نودهشتيا

رمان عبث احساس نودهشتيا

zqh_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B3

 معرفي رمان‌هاي در حال تايپ نودهشتيا.

نام رمان: عبث احساس

نويسنده: روشنا اسماعيل زاده كاربر انجمن نودهشتيا

ژانر: عاشقانه، معمايي، تراژدي

نثر: محاوره‌اي

خلاصه: 

طمع،  نيرنگ و سادگي مخلوط شد در آبيِ بي كران زندگيش..

فكر كرد در اوج كودكي بسيار كلان هست‌..

به سهولت استظهار كرد! دل بست! به چه كسي؟ 

دل كند! از چه كسي؟ 

اصلا اون كي بود؟ چي بود؟

چرخه‌ي احساساتش جريانات عظيمي رو به هم ريخت و از اون دختري ساخت از جنس عبث!

مقدمه: 

آغوش تو مترادف امنيته! 

آغوش تو ترس هاي من و مي‌بلعه...

آغوش تو يعني پايان سردرد ها

يعني شروع عاشقانه ترين رخوت ها..

آغوش تو يعني فرجام عجايب ها...

يعني پايان مجهولاتِ خلايق‌ها...

آغوش تو يعني من خوبم! 

بغلم كن من از بازگشت بي‌مهباي ترس ها مي‌ترسم!

بغلم كن كه تو اين راه هيچ كرمي بعد خروج از پيله، پروانه نشده...

بغلم كن تا بفهميم چه شد كه اين‌طور شد!؟ 

محكم در آغوشم بگير، گاهي جيب ها عمق تنهايي رو نمي‌فهمند.

 
بخشي از رمان:


دستي رو صورتش كشيد و كلافه گفت:
-فقط جواب من و بده، هستي يا نه؟
اخمي مهمون صورتش شد، مي‌تونست؟ خيانت به رفيق شدني بود؟
-بايد...چيكار كنم؟
تك خنده‌اي زد و همون طور كه به ديوار سياه رنگ اتاق شش متري تكيه داده بود غريد:
-چيكار داري كه بايد چيكار كني؟ 
ديگه كلافه شد و عصبي فرياد زد:
-يعني چي؟ من بايد بدونم‌ قراره چه غلطي كنم. 
عكسي سه در چهار از جيبش دراورد و از وسط نصفش كرد،انقدر نصف كرد كه عكس به تكه هاي كوچيك تبديل شد بعد رو ميز كوچيك وسط اتاق پرت و كرد و لب زد:
-مي‌خوام مثل اين عكس خورد و خاكشير شه، طوري كه نتونه مثل اولش شه.


مطالعه رمان عبث احساس

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.