نام داستان: باليده مابين آلها
نام نويسنده: سانديس
ژانر: تخيلي/فانتزي
هدف: به چالش كشيدن خودم
خلاصه:
درست زماني كه هزاران سال پيش، امروز بود و آل ها در جايي نزديك به انسانيان ميزيستند اين داستان پديد آمد. در امروزِ آن ديروز، فردي از آن دسته به قصد منافع قبيلهي خويش دست به نابود ساختن مادر و ربودن نوزادش برد. كودك در ميان آن ها باليد و چون آن ها تبديل به زائو ترسان گشت ليكن…
مقدمه:
بيني گِلياش را ماليد و در آيينه خيرهي چشمان آتيشينش گشت.
دستان چروكيده و زمختش را در موهاي ژوليده و نامرتبش فرو برد. لبخندي شيطاني بر لب نشاند و با اين كار دندان هاي آهنينش را به نمايش گذاشت.
نگاه از چشمانش گرفت و به نيش هاي جلو آمدهاش كه او را چون گراز ميساختند دوخت.
در حالي كه محو خود شده بود، صداي خش دارش را از گلويش خارج كرد.
- من با اين همه زيبايي تك آل اصلي اين جهانم كه نوزادان ميبايست متعلق به او باشند.
- سه شنبه ۰۷ اردیبهشت ۰۰ | ۱۲:۰۰
- ۴ بازديد
- ۰ نظر