رمان قفس عشق | .parniya. كاربر انجمن نودهشتيا

negar_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%

نام رمان: قفس عشق

نام نويسنده: .parniya. كاربر انجمن نود و هشتيا

ژانر: عاشقانه، اجتماعي.

ساعات پارت گذاري: نامعلوم.

هدف از نوشتن: گاهي وقت ها نياز داريم زماني بگذاريم براي خواندن و شنيدن نوشته هايي كه شايد زندگيمان را متحول كنند، شايد راهي براي شاد بودنمون پيدا كرديم، گاهي بايد وقت بگذاريم و فكر كنيم.

مقدمه: نمي دونم كجام، نمي دونم چيم و نمي دونم با بدنم چيكار كنم، فقط ميدونم مي خوام انقدر نباشم كه واقعا از بين برم.

 

بخشي از رمان:

مي‌نويسم به اميد ديدار، نه فقط براي او، براي همه اين را مي‌نويسم. آخر نامه‌هايم، نوشته‌هايم و گفته‌هايم از خداحافظ بدم مي‌آيد. يك طور غريبي است، با اينكه يعني خدا نگهدارت باشد؛ اما براي من بغض دارد. بغضي كه ياداور دست هايست كه ديگر لمسش نمي‌كنم، صورتي كه ديگر نمي‌بوسمش و حتي نامه‌هايي كه ديگر نوشته نمي‌شود؛ پس به جايش مي‌نويسم به اميد ديدار.

پيش خودم مي‌گويم زمين گرد است، كوه كه قسمتش نشد به كوه برسد؛ ولي لااقل آدم به آدم مي رسد. خودم را اينطور خر مي٬كنم، هر كسي خودش را يك طوري خر مي‌كند و من اينطور. دلم گرم مي‌شود كه شايد يك روزي توي خيابان تنه‌مان به هم بخورد، توي مترو صندلي‌ام را بهش تعارف كنم يا حتي كنار ميله اتوبوس چشممان در چشم هم قفل شد، كسي چه مي داند! براي او هم همين را نوشتم، خنديد و گفت:

- اميدوارم؛ ولي مي‌داني كه من اينجا و تو آنجا...      

و در نامه بعدي گفت:

- يك شهاب سنگ دارد به سمت زمين مي‌آيد، احتمال اين كه از جو رد شود، تكه تكه نشود و درست بيايد و بيفتد روي خانه ما و ما هم در خانه باشيم و كسي نميرد، بيشتر از آن است كه ما روزي همديگر را ببينيم.

 

مطالعه‌ي رمان قفس عشق

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.