دانلود داستان هماي فروغ نما

معرفي رمان هاي نودهشتيا

دانلود داستان هماي فروغ نما

هماي فروغ نما

(سحر راد)كاربر نودهشتيا

۲۵/۱۲/۹۹

ژانر : تراژدي، عاشقانه و اجتماعي

صفحه آرا: _Hadiseh_

طراح جلد: Sheydaw.HD

ويراستار: Ramezani_H

تعداد صفحه:۷۱

تهيه شده در انجمن نودهشتيا

WWW.98IA3.IR

خلاصه:

مرواريدي تجلي گر، پيچيده در آغوش صدفش به اقيانوس جديدي مي‌پيوندد. به سرزمين آبيِ كشتارگاه مانندي كه صياد جفاكاري حاكم آن است، قدم مي‌گذارد. صياد ظالم، بلا ها و فلاكت هاي فراواني را به پر و بال آنها مي‌دوزد. فراق و وصال، شيون و كابوس ها و در نهايت شكنجه هايي نادره كه در صحنه‌ي روايتشان ترسيم مي‌گردد، ولي آيا روزگار هميشه بر يك حال مي‌ماند؟! آيا راز ها همواره پنهان مانده و همه چيز بر وفق مراد مرواريد، صدف و صياد پيش مي‌رود؟

مقدمه:

فردا اگر بدون تو بايد به سر شود

فرقي نمي‌كند شب من كي سحر شود.

شمعي كه در فراق بسوزد سزاي اوست

بگذار عمر بي‌تو سراپا هدر شود.

رنج فراق هست و اميد وصال نيست

اين «هست و نيست» كاش كه زير و زبر شود.

رازي نهفته در پس حرفي نگفته است

مگذار درد دل كنم و دردسر شود.

اي زخم دلخراش، لب از خون دل ببند!

ديگر قرار نيست كسي باخبر شود.

موسيقي سكوت صدايي شنيدني است

بگذار گفت‌گو به زبان هنر شود.

چشمان‌تر و هراسانش را به چهره‌ي ملتهب فرهاد دوخته بود؛ گويا با نگاهش از آن مرد جوان براي لحظه‌اي طلب آرامش و امنيت مي‌كرد.

تنشي عظيم در كالبد شكنجه ديده‌اش ايجاد شده بود كه باعث مي‌شد تند- تند پلك بزند و نفس هاي خشكي بكشد.

كف دستان عرق كرده‌اش را به دامن دراز و بلندش مي‌ماليد و هر از گاهي گره روسري كهنه‌اش را سفت مي‌كرد.

فروغ، با جثه‌ي كوچكش در مقابل آن همه جفاي نگاشته شده در نگاه سرسخت خانزاده، رمقي براي ايستادن نداشت ولي بالجبار تظاهر به مقاومت مي‌كرد. چرا كه به خوبي مي‌دانست تحت هر شرايطي فرهاد پشتوانه‌ي اوست.

ذهن سرگردان خود را براي فراغ از اوضاع بحراني و حوالي محيط اطرافش به گردش درآورد.

طبق عادت، پوست لبان خشك شده‌اش را كنده و طعم گَس خون را حس كرد. اين واكنش كليشه آميز او بود كه به وقت اضطراب از خود نشان مي‌داد.

دانلود داستان هماي فروغ نما

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.