بسم الله الرحمن الرحيم
نام رمان: تيري در تاريكي
نام نويسنده: مليكا ملازاده كاربر انجمن نودوهشتيا
هدف: تفنگهاي پر براي شليك به مغزهاي پر ساخته شدهاند و مغزهاي خالي براي پر كردن اين تفنگها !
ژانر: تخيلي، تاريخي
خلاصه: دو برادر، در دو افراط، در دو تضاد و جواب خدا به آنان اين است
عَسَي اَّن تُحبُّوا شَيئاً وُ هُوَ شَرُ لَكُم
چه بسا چيزي را دوست داريد ،
اما به زيان شماست !
مقدمه:
حتي اگه كربــلآ يه داستان تراژدي باشه.
يا حتي افسانه!
من قهرمان اين قصه رو دوست دارم.
حسـيني كه عقيده داشت، ولي عقيدش رو تحميل نكرد.
كساني كه همراهيش نكردن رو لعنت نكرد.
تنها بود ولي التماس دشمن نكرد.
تشنه بود ولي لب به شكايت تر نكرد.
كشته شد ولي زير بار ظلم هيچ ظالمي
كمر خم نكرد.
احترام گذاشت به انسانيت. به كرامت، به ازادگي...
با عزت زندگي كرد و عزيز كشته شد.
مرا ياد خيلي چيز ها مي اندازد.
يك تاريخ رو نه تاريخ بقيه تاريخ خودم رو
تاريخ ايران!
من كوروشي را دوست دارم كه عقايدش رو تحميل نكرد.
صاحب تيري كه به سويش امد رو بخشيد.
زن ديگري رو به همسري نگرفت.
حرم سرا نداشت.
احترام گذاشت به انسانيت،به كرامت،به ازادگي..
با عزت زندگي كرد و عزيز ماند.
بخشي از رمان:
تيزي چاقو رو روي نقشه كشيدم. چشم ها دنبالش مي كردن تا به مدينه رسيد.
_ هدف اين جنگ مدينه هست.
صداي خنده و شادي وزيرها و فرمانده هاي نظامي بالا رفت. برق كينه رو توي چشم هاشون مي ديدم موبد موبدان گفت:
_ بهترين كار است سرورم! دين نوپاي اسلام و جنگ آورهاي آن منافع امپراطوري بزرگ ما را تحديد بود.
رستم تكيه ش رو به صندلي داد و گفت:
_ منافع امپراطوري ما را، يا منافع بزرگان ما را؟
موبد به سمت رستم براق شد كه تحمل نياوردم و با عصبانيت گفتم:
_ آقايون جان هر كِي دوست مي داريد چند باره نزاع مكنيد.
***
- چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۰۰ | ۱۱:۱۷
- ۹ بازديد
- ۰ نظر