نام رمان: فيك
نام نويسنده: زهرا تيموري| كاربر انجمن نودهشتيا
ژانر: اجتماعي_ تراژدي
پارت گذاري: نامعلوم.
هدف: خالي كردن افكارم، جاري كردن معضلات اجتماعي.
خلاصه: عاشقِ كبوتر بود! مي گفت پرندهاي "وفادار"تر از آن نيست. رهايش كه ميكني، هرجا برود، خيالت راحت است كه برميگردد... فقط دو روز حواسش پرت شد؛ فقط دو روز فراموششان كرد، همهشان رفتند. همهشان گم شدند! او دانه ميريخت، اما دير بود؛ هيچ كدامشان برنگشتند! مشكل اينجاست؛ ما يادمان رفته هيچ تعهدي يك طرفه نيست! وفادار ترين كبوتر هم برايِ ماندنش؛ دانه ميخواهد،"توجه" ميخواهد،"عشق" ميخواهد... هيچ كبوتري، ناچار به ماندن نيست... هيچ كبوتري!
مقدمه: آدم ها هميشه توجه مي خواهند. بدون توجه، بدون محبت، احساس پيري مي كنند و با كوچك ترين بي توجهي دلشان مي لرزد! درست مانند تشنه اي كه با ديدنِ آب!آدم هاي زندگي تان را دريابيد قبل از آن كه يكي از راه برسد و آن را جوري بيند كه نبايد!سخت است در اوج ناديده گرفتن و خلاء عاطفي، محبت بيگانه را پس زدن! متعهد يك چيز است و نياز يك چيز ديگر!
" نرگس صرافيان طوفان"
بخشي از رمان:
مردمك چشمهام طوري گشاد شده بود كه حس مي كردم هر آنه بيرون بزنه. از زور استرس، مثل چي ميلرزيدم! با وجود سرماي شديد كولر گازي، عرقم در اومده بود و خيس- خيس شده بودم.
من كه قبل خواب هميشه پيام ها رو پاك ميكردم، پس نصف شبي توي گوشيم دنبال چي بود؟! اصلا عادت به چك كردنم نداشت! داشتم از فكر و خيال ميمردم. با نوري كه توي صورتش افتاده بود، چهرش ديدني بود. اخمهاي پيچ خورده و عضلات قفل شده ي فكش، رعشه اي چند ريشتري به جونم انداخته بود.
يعني بهم شك كرده بود؟ ميدونست راز و رمزي اون تواِ كه سر وقت موبايلم رفته بود؟ اگه دستم رو مي شد چيكار مي كردم؟ ديوار حاشا بلنده؟ ميزدم زير همه چي؟
قلبم گروپ- گروپ توي دهنم ميزد و نبضم كوتاه و بلند ميشد. بعد از فرستادن يه چيز از گوشيم به موبايلش، روي پاتختي گذاشتش. تندي پلك هام رو روي هم آوردم؛ نبايد مي فهميد بيدارم. با چشم هاي بسته، سنگيني نگاهش رو حس ميكردم. آه بلندي كشيد و زير لب خدا رو شكر پر گلايه اي گفت. از روز هم روشن تر بود، بالاخره آمد به سرم از آنچه مي ترسيدم!
كنارم خزيد و پتو رو دور خودش پيچ داد. با پشت كردن بهم، حتمم به يقين پيوست.
بدنم مثل دهنم خشك- خشك شده بود؛ اگه تكون ميخوردم ميرفتم آب بخورم، ممكن بود تا صبح صبر نكنه و بپرسه چرا به خودم اجازه دادم...
- دوشنبه ۲۷ اردیبهشت ۰۰ | ۱۲:۰۸
- ۵ بازديد
- ۰ نظر