نام رمان: گرگ واره
جلد يك: برگزيده
نويسنده: «Ara» (هستي همتي) كاربر انجمن نودهشتيا
ژانر: تخيلي، فانتزي، معمايي
*_هدف: گسترش دادن و دامن زدن به تخيلات
ساعت پارتگذاري: يك روز در ميان
*_خلاصه:
در هياهوي تاريكي و سوز سرما، به زير نور تابان ماه كامل از جا بر ميخيزد و موهاي سفيد رنگ بدنش را به دست باد ميسپارد بلكه صداي زوزهي خوفناكش را از وراي آن مه روانهي ديگران كند؛ اگرچه در پس آن وحشت هيچ كس نميداند دل او به روشني چشمهايش است و سرنوشت تلخ دوگانگياش به دست ديگري برگزيده شده...
1399/5/3
*_مقدمه_*
آمدنها در پي رفتنها...
دنيا برايم به سادگي در گذر بود
و هيچ از تقابل آيندهام نميدانستم...
دقايق در پي ثانيهها
گذر ابهامات
تشبيهات
ندانستهها!
علل برگزيده بودنم...
اظهار نداشتند
هيچ نگفتند
اجبار
انتخاب
سرما
گرگ...
تقابل
جنگ
خونريزي
خون آشام...
بخشي از رمان:
از پشت، بند كولهي ادوارد را به سوي خود كشاند كه به علت ناگهاني بودن رفتارش، تعادل ادوارد برهم خورد. بيشي نمانده بود كله پا شود كه در دقيقهي نود، دست بر نيمكت گذاشت و با پرخاش به سوي قهقهه زدنهاي آرسن بازگشت.
- زهرمار! مرض داري آدم رو سكته ميدي؟!
آرسن شكلكي براي دوستش در آور.
- خوب حالا ادوارد اخمو، همهاش فقط نيم نمره نگرفتي...
ادوارد به زير لب ناسزايي نثار آرسن كرد.
- خفه شو بابا...
آرسن در پي بيقيدي شانه بالا افكند و با بيتوجهي كتابهايش را در كولهي خود چپاند. هرگز نتوانسته بود بر سر كلاس چون ادوارد بر درسهايش متمركز شود و از استعداد بالايش در مسيري درست بهره بگيرد.
پس از آن كه ادوارد با حركات اندوه بار، ژاكتش بر ساعد افكند، دوشا دوش يكديگر از كلاس نمور خارج شدند و پا به درون حياط گستردهي مدرسهشان نهادند كه ساير دانش آموزان هم كمابيش پراكنده ميشدند. حياط مدرسه محصور شده توسط تعدد درختان و تور دروازهي فوتبال بود.
- شنبه ۲۵ اردیبهشت ۰۰ | ۲۲:۳۰
- ۵ بازديد
- ۰ نظر