رمان ابنر الماس | tara1384 كاربر انجمن نودهشتيا

يا رب

شروع:1400/2/16

رمان:ابنر الماس(ابنر يعني پرنور)

نويسنده:تارا ابراهيمي

ناظر: @mahdiye11

ويراستار: @K.Mobina

خلاصه:(ابنرالماس)روايتگر زندگي دختري است به نام الماس.دختري ساده.متين و ظريف  كه در خردسالي والدين اش را از دست داده است كه همراه مادر بزرگش در شيراز زندگي ميكند.

طي رفت آمد هايش با خانم شريفي رييس پرسنل بيمارستان با پسرش سپهر شريفي نامزد مي شود.

اما سرنوشت زندگي اش را طور ديگر رقم مي دهد و در روز روشن توسط يك باند قاچاقچي دزديده ميشود با كمك دختري از آنجا فرار ميكند.

غافل از اينكه وارد يك بازي خطرناك شده است...!

و آنجاست كه پي رازهايي مي برد كه عقلش توانايي دركشان را ندارد و الماس را در هاله بهت فرو مي برد تازه مي فهمد كه كه بازيچه دست نزديك ترين كسانش بوده است...!

از آنجايي كه قرار است قرباني عشق پدرش شود ولي....

پايان خوش

 

مقدمه:

اينجا كسي است پنهان

چون جان و خوشتر از جان

باغي به من نموده ايوان من گرفته

اينجا كسي است پنهان

همچون خيال در دل

اما فروغ رويش اركان من گرفته

?مولانا?

 

بخشي از رمان:

?داناي كل?

صداي هياهوي باد درگوش هايش مي رقصيد و بوي خاك نم خورده روحش را مورد آرامش قرار مي داد.

آرام و ظريف گام بر مي داشت، گويا انگار حالش بهتر از قبل شده است. به چند لحظه قبل كه فكر مي كند تنش به رعشه مي افتد، انگار برايش قابل  هضم نيست كه به دستان چه كسي گرفتار شده...

آري!  آمدي حسين لايق!

پدري كه بعد از بيست سال او را بعد از تولد به چشم ديده بود و الان در زندگي دخترك سرك كشيده بود كه بخواهد زندگي و آينده دختركش را تباه كند و حتي جانش را بگيرد.

?الماس?

 تمام قوت اش را در پاهايش ريخت و با تمام توانش دويد. با صداي شليك گلوله سر جايش ايستاد؛ پاهايش همراهي اش نمي كردند، گويا شانس با او يار نبود.

نگاهش حول و هوش آدمك هايي كشيده ميشد كه جنازه هايشان  روي زمين افتاده بود و حالش را دگرگون مي كرد و به خاطر مي سپرد.

هنگامي كه نزديك عمارت رسيد، سگ هاي وحشي نگهبانان را ديد و سگ ها شروع به پارس كردن، كردند. بي توجه به سگ ها به راه‌ام  ادامه دادم؛ نزديك در شدم، ارتفاعش از آنچه فكر مي كردم بيشتر بود. بي توجه به دور و برم از روي نرده درها بالا رفتم و خودم را از آن عمارت نحس بيرون بردم.

 

مطالعه‌ي رمان ابنر الماس

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.