به نام خدا
نام رمان: مثوي شيفتگي
ژانر: عاشقانه، احساسي، طنز
نويسنده: غزاله اميري
ساعات پارت گذاري: نامعلوم
ويراستار: مائده كريمي ( درسا ) @هكر قلب
گرافيست: هنگامه.ب @Hengameh.b
مقدمه:
عشق هرگز نمي ميرد...
فقط از لبخند...
به اشك...
از اشك...
به خاطره...
تغيير ماهيت مي دهد!
بخشي از رمان:
روي نيمكت فلزي پارك نشسته بودم، در حالي كه سايههاي افشون درخت بيد مجنون مانند ********ري در مقابل تلالو خورشيد، من رو مورد حمايتش قرار داده بود، تمام توجهم به روبهرو جلب شد.
درست مقابلم دوتا دختر دبيرستاني رو نيمكت نشسته بودن و داشتن كتاب ميخوندن؛ از چهره خسته و بي حوصله شون ميشد حدس زد كه كتابي كه تو دستشون، كتاب درسي هست.
با نگاه كردن به اون دوتا، از زمان حال جدا شده و قدمي به گذشته شيرينم گذاشتم. روي خاطرات يه سال پيش دست كشيدم و خاكهاي گذشت زمان رو با انگشتهام ربودم. از سال اول دبيرستان شروع كردم و تا همين دو هفته پيش، خاطراتم رو با لبخند مرور كردم.
دوران سخت و پرتنش كنكور رو با موفقيت پشت سر گذاشته بودم. من و تابان به هر زحمتي كه بود، با كمك خدا تونستيم رشته دبيري رياضي تهران قبول شيم، از بچگي علاقه زيادي به شغل معلمي داشتيم. البته راضي كردن مامان و بابا كه اجازه بدن تا برم دانشگاه مكافات بود؛ دو هفته ي تمام داشتم التماس ميكردم تا رضايت بدن!
- سه شنبه ۲۱ اردیبهشت ۰۰ | ۱۸:۳۹
- ۴ بازديد
- ۰ نظر