رمان ديدار تقدير نودهشتيا

معرفي رمان هاي نودهشتيا

رمان ديدار تقدير نودهشتيا

دانلود رمان ديدار تقدير نودهشتيا

دانلود رمان ديدار تقدير نودهشتيا

نام رمان: ديدارتقدير
نام نويسنده: سحر صادقيان كاربر نودهشتيا
ژانر: پليسي، عاشقانه، اجتماعي
تهيه شده در انجمن نودهشتيا
دانلود رمان پليسي
خلاصه: «در كوچه ي تنهايي قدم مي زد به دنبال آشنايي ديرينه، آن چشم هاي طوسي، غريبه ترين آشناست. براي لحظه اي از ياد برده بود كه او سال هاي سال هست مرده، براي كسي كه دور مانده از نيمه ي خود. او نيمه ي گمشده نيست، تمامِ وجود كسي ست كه در عدم وجودش نفس كشيدن از ياد برده. حالا عشقي كه درتب و تاب زندگي دو جوان اتفاق افتاد، حداقل حالا وقتش نبود و چه كسي مي داند مقصر خيانت هاي او كيست؟!»

 

مقدمه: «غزل هايت را جرعه جرعه سركشيدم تا زيباترين مقدمه ام باشي براي كتابي كه تقديمت مي كنم. افسوس قصيده هاي نگاهت، در مجموعه ام نمي گنجد و طرح من كوچك تر از آن است كه تو را قاب بگيرد!»

پيشنهاد ما
شرور هاي دوست داشتني | fateme cha كاربر نودهشتيا نودهشتيا
داستان كوتاه سه نخ سيگار | «Ara» كاربر انجمن نودهشتيا

آروم طول سالن رو طي كردم ت ارسيدم به سالن ملاقات، هركي پشت يه باجه تلفني با يه نفرصحبت مي كرد. پشت يكي از  باجه ها ديدمش از پشت پنجره، بازم اون سرهنگ مهراب شهابي! كدوم سرهنگي اينجوري مياد ملاقات يه مجرم؟! خانمِ سروان دستبند رو از دستم بازكرد، نشستم روي صندلي بهش نگاه كردم نمي فهميدمش اينجا چيكار ميكرد؟
اگه مي خواست باز خواستم كنه مطمئناً اينجا نبودتو دفترش بود، منم اونجا احضارميكردن! بانشونه ي دستش كه علامت مي داد گوشي رو بردارم به خودم اومدم دست از فكركردن برداشتم صاف زل زدم توي  چشماش و گوشي رو ازجاش برداشتم و كنارگوشم گذاشتم صداش اومد:
– سلام،ميدوني چرا اينجام؟
تعجبم بيشترشد، تنها يه كلمه:
– نه!
– اومدم بهت خبربدم همكارت رو گرفتيم!
به وضوح جاخوردم منظورش كاوه بود؟ پوزخندي زد و گفت:
– فردا وقت دادگاهته،مرسي از اينكه همراهيمون نكردي،موفق باشي
گوشي رو سرجاش گزاشت وبا لبخند پيروزمندي رفت.
وارفته بودم روي صندليم، سروان به زور بلندم كرد و بازفاصله ي بين سالن تا سلول رو با دستبند دنبالش كشيده شدم، چي گفت؟ داداشم رو دستگيركردن؟ جلوي در سلول از ديدن دلسـا با اون لباس ها، ابروهام پريدن بالا و تصدق حرفاي شهابي باورم شد. ازش دل خور بودم نمي خواستم ديگه چشمم به چشمش بيفته اون و داداش وقتي تصادف كريم مارو بااون حال وروز توي كشور غريب ول كردن به امون خدا، خبري از حال و روز ملينا و كامي نداشتم حتي نمي دونستم ازكما بيرون اومده يانه؟


دانلود رمان ديدار تقدير

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.