نام رمان: تلألو ماه
نويسنده: نرگس شريف
خلاصه: زندگي آدميان همچو عروسكي خيمه شب بازي در دست تقدير به رقص درميآيند. برخي اوقات سازِ به صدا درآمده به دل فرد نميشيند. به راستي كسي از فرداي خود آگاهي كامل دارد؟ ساز كه با ريتم تندتري نواخته ميشود، زندگي آدمي به يكباره به هم ميريزد. ريسمانهاي تعيشاش طوري درهم گره ميخورند كه در روز روشن توسط افرادي ربوده ميشود؛ شايد نجاتي در پس اين ربوده شدن ظهور كند، ليكن آدمي چه ميداند كه برخي نجاتها درواقع همان هواي نفسيست كه تلألو زندگانياش را به سادگيِ خاموش كردن شعلهٔ شمعي كوچك، به ظلمت ماهِ در آسمان مبدل ميكند! به راستي عروسك گردان تقديرش چه كسيست!؟
ژانر: جنايي، پليسي، معمايي، عاشقانه
مقدمه:
زندگياش دستخوش بازيِ تقدير شده است. ابرهاي سيه، همچو گلولههايي كه روزي بر سرش آوار شده بودند، آسمان زندگياش را احاطه كردهاند و رنگ تعيشش را به ظلمت ماهِ در آسمان مبدل كرده اند.
آري، او هم ماه است؛ ليكن عامل تلألو، خورشيد زندگانياش را ندارد. دشمن شناخته شد ميان پرتوهاي خورشيد.
سردرگم شد، حبس شد، جنون را رصد كرد و در پايان، ديده گشود و رؤيت كرد بازگشت خورشيدش را كه چگونه روشنايي خرجش ميكند و مبدلش ميكند به... تلألو ماه!
*******
بخشي از رمان:
صداي امواج خروشان دريا، در گوش هايش طنين انداخت و بوي چوب و خاك مرطوب بينيش را نوازش داد. سعي كرد پلك هاي سنگينش را از هم فاصله دهد تا بتواند چيزي از اطرافش ببيند و درك كند.
سرش به قدري تير ميكشيد كه علاقي شديدي به كوبيدنش به يك شئ سخت داشت تا بلكه دردش تسكين يابد.
هنگامي كه چاكي ميان پلكهايش ايجاد شد و نور خورشيدِ در آستانه غروب، پردهاي جلوي چشمانش گسترداند، قادر شد اشياي اطرافش را نظاره كند.
كلبه اي چوبي با پنكه سقفي كوچكي كه درست بالا سرش وجود داشت، پنجره نيم قدي كه سخاوتمندانه سمت چپ كلبه را پوشش داده بود و در كوچك چوبي رنگي كه سمت راست كلبه بود، فضاي آنجا را تكميل ميكرد.
- جمعه ۱۷ اردیبهشت ۰۰ | ۱۸:۳۰
- ۶ بازديد
- ۰ نظر