نام رمان: رنگ سال
نويسنده: Moon80 | كاربر نودهشتيا
ناظر: @m.azimi
ويراستار: @Hany Pary
ژانر: عاشقانه
هدف: از قديم دختر را بهعنوان جنسي ضعيف به ياد ميآورند؛ با نوشتن اين رمان، به شما نشان ميدهم كه يك دختر، با ديدن درد و رنج، باز هم ميتواند قوي باشد.
ساعت پارت گذاري: نامعلوم
خلاصه: دربارهي دختري با استعداده كه عاشق طراحي هست و به كارش عشق ميورزه اما از چيزي توي زندگيش رنج ميبره... بالاخره اينهمه عشقش بهطراحي، كار دستش ميده و كارمند يكي از بهترين برندهاي لباس كشور ميشه كه با وجودش در اونجا، راز زندگيش برملا ميشه و اتفاقاتي براش ميافته كه...
بخشي از رمان:
- خانم اميري حراست لطفاً!
با چشماني وقزده، سر بهعقب راندم و چشم به چشم صاحب آن صدايي كه ترس به جانم ريخته بود دادم. با ديدن آن نگاه آشنا، جيغم بههوا رفت و ضميمهي آن كيفي شد كه دقيقاً بهملاجش برخورد كرد! دخترك چشم سفيد! پا تند كرد و همزمان كه كيفم را بر روي شانهاش تنظيم ميكرد، كنارم رسيد.
بهار: خدايي قبول دارم كه بد رم ميكني.
غريدم:
- خفه شو فقط!
با شنيدن حرفم، پقي زير خنده زد. روي آب بخندي دختر نفهم!
- جمعه ۱۷ اردیبهشت ۰۰ | ۱۸:۲۷
- ۷ بازديد
- ۰ نظر