نام رمان :پنهان شده
نويسنده:tapesham كاربر انجمن نودوهشتيا
ناظر: @Fateme16
ويراستار: @melika_m9
ژانر:عاشقانه تخيلي معمايي
هدف : بايد تو زندگي به ترس ها غلبه زد نه فرار؛فرار كردن مثل اين هست كه ترس و بودنت و به رخ بكشي!!!
خلاصه:دختري از تبار تنهايي از جنس وحشت از جنسِ قُدرت؛ كه از خودش يه شخص مجهول ميسازد تا انتقام بگيرد انتقام روزهايِ سختي ك حقش نبود اما حقش دونستن ولي انتقام از كي؟از چي؟چرا از خود يه شخصِ مجهول ساخته؟
بخشي از رمان:
طبقِ معمول دوباره مشغولِ نواختن با پيانو بودم.هميشه موقعِ نواختن،آرامش خاصي وجودم و پُر ميكرد ولي اين آرامشِ من آرامشِ قبل از طوفانِ.دستانم بطوره خاصي رو بندهايِ اين وسيله زيبا به رقص درميومد؛همچنان گذشتيه من در هر بيتِ آوازه هام، بيشتر جلويِ چشام خودنمايي ميكرد.و روحِ پاكم ك به دستِ خودم آلوده شده بود رو آزار ميداد آزاري از جنسِ جنون از جنسِ زَخم مغزم هميشه اين موقعه ها بازيش مي گرفت و ازم طلبِ بازي ميكرد؛منو بازي مي داد بازي ك هروقت ازش بيرون ميومدم زخمام و عميق و پُرنگ تر ميساخت.اين فوبيايِ لعنتي هم امونم و بريده بود آره اين فوبيايِ من بود فوبيايي ك سازندش مغزمِ و برعكس من اون حاكمهِ من ميشه اين غذاب از عذاب هزارين طَلِسم بدتره مغزه من درونِ گذشتش قفل بود؛ و تنها كليد اين قفلِ نفرين شده ك هر لحضه حاله هايِ سياهش منو درونِ خود جذب ميكنه انتقامِ منم تشنيه اين انتقامم پس هرجور شده اين كليد ك باعث محو شدن سياهي مغزم ميشد و ميخواستم به دست بگيرم و همچنان قلمِ خوني ام را تا بتونم اين ربات هايِ هيولا نما را هدايت كنم و حبسِ ابد به قفل اين بازي بزنم و محكومشان كنم پس به مغزم اجازيه شنا كردن درگذشتش را ميدم.
- جمعه ۱۷ اردیبهشت ۰۰ | ۱۸:۲۳
- ۱۶ بازديد
- ۰ نظر