نام رمان:برگزيده آتش
نويسندگان: @Narges85 و @مليكا ملاز
ژانر:عاشقانه، تخيلي،اكشن،پليسي
هدف:...
ساعت پارت گذاري:نامعلوم
خلاصه: معشوقه ي جهنمي! چه نامي برازنده تر ازين براي شيطان وجودش؟ چه نامي عجيب تر ازين براي آتش خشم چشم هايش. مگر مي شود به او خيره بماند و دلش نلرزد؟ دلش او را مي خواهد و شيطان وجودش اورا به دوئل بين احساس و شيطان دعوتمي كند. چه كند بين اين دوئل كه انتهايش مشخص نيست؟ چه مي شود آخر اين داستان؟آخر اين عشق شيطان؟...
مقدمه:
خدﺍﯾـﺎ….
ﮔـــﺮﯾــﺴﺘـــﻢ ﺑــــﺮﺍﯼ ﺍو ﺍﺯﺗـــﻪ ﺩﻝ . . .!
ﺗــــﻮﺑـــــــﺎﻭﺭﻡ ﮐﻦ…
ﺧـﺪﺍﯾـﺎﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤـــــــــــــﺶ…
ﺣﺘــﯽ ﺍﮔﺮﺑﻮﺩﻧﺶ ﻓﻘﻂ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﺷﺪ…
ﺑﺎ ﺍﻭﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ…
ﺣﺘــﯽ ﺍﮔﺮﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻪ ﺑﺪﻯ كردم….
به اﻭ بگو ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤـــــــــــﺶ…
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﭼﻪ ﮔﺬﺷـــــــــﺖ…
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣـﻦ ﻓﻘﻂ ﺑﺎاﻭﺷﺎﺩﻡ…
ﺑﮕﻮ ﺑـــــــــﻤــــــﺎﻧﺪ!
بخشي از رمان:
آهسته روي تخت مشكي اتاق نشستم. تمام بدنم درد مي كرد و به شدت كوفته بود.ماموريت سختي كه امروز توي جنگل داشتيم تقريبا نيمي از افرادمون رو زخمي كرد از جمله من و دوست صميميم نكيسا. تيراندازي زيادي امروز توي جنگل متروكه راه افتاده بود و محشري راه انداخته بود.همين باعث شده بود وضع سخت تر بشه اما به كمك چند نفر تونستم از اون محشر نجات پيدا كنم و به كمك نكيسا و بقيه برم. چشم هام رو بستم و آروم اسمش رو زيرلبم زمزمه كردم. سعي كردم باهاش ارتباط برقرار كنم.بارديگه، آروم تر از قبل اسمش رو زمزمه كردم و تصوير تاريكش جلوي چشم هاي تنهام نقش بست.لبخندي از روي رضايت زدم. پايين اومدن دماي اتاق رو با تك تك سلول هام احساس مي كردم. هميشه از اين سرما لذت مي بردم سرمايي كه من واقعا اون رو دوست دارم. زمزمه هاي آروم و صداي دورگه ايي كه داشت رو به خوبي مي شنيدم. چشم هام رو آروم باز كردم. سايه اش رو مقابل خودم ديدم و سياهي كه آروم آروم خودش رو به چشم هاي خيره ي من نشون مي داد.اما با باز شدن در و ورود ناگهاني نكيسا تمام حس هاي تاريكم از جلوي چشم هام محو شد. نفس عميقي كشيدم و سعي كردم به اعصابم مسلط باشم. بعد از يك هفته تلاش تونيسته بودم با خودش و نه اعضاي گروهش اتباط برقرار كنم كه با ورود نكيسا همه چيز به هم ريخت. الان دارم پي مي برم كه من در مواقع ضروري چقدر خوش شانسم! با صداي نكيسا چشم از روبه روم، جايي كه سايه ي سياه تا چند لحظه پيش اونجا بود برداشتم و به صورت درهم رفته اش نگاه كردم. نكيسا درحال كه به طاق در اتاق تيكه داده بود، با اخم شروع به غر غر كرد:
- پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت ۰۰ | ۲۰:۵۵
- ۵ بازديد
- ۰ نظر