نام رمان : زندگي به شرط ارامش
ژانر : تراژدي.اجتماعي
نام نويسنده : فاطمه كارگر
هدف : نوشتن يك داستان واقعي از زندگي يك دختر و دردهايش
خلاصه :
اين داستان برگرفته از واقعيت هست و زندگي دختري را شرح ميدهد كه به دنبال ارامش به ميرود اما سياهي مطلق نصيبش ميشود .
مقدمه
دختر بودن يعني
نخواستن و خواسته شدن... .
تو حق نداري به انتخاب خودت تصميم بگيري.
تباه شدن زندگي سر حرف مردم،
محروميت، محدوديت،
كجا داري ميري،
با كي داري حرف ميزني، كي بود بهت زنگ زد،
با لباس سفيد اومدن با كفن رفتن،
آرزوي سفر مجردي رو به گور بردن،
فراموش كردن آرزوها،
اجازه گرفتن واسه هرچيزي حتي نفس كشيدن.
دختر بودن؛ يعني
دفن شدن زندگي.
***
بخشي از رمان:
سياهي همه جا رو گرفته بود يه نور سفيد ديدم سريع به طرفش دويدم با شنيدن صداي يه پسر ايستادم ولي نميدونستم صدا از كجا مياد زياد هم واضح نبود هرطرف رو نگاه كردم پيدا نكردم يكدفعه يك دست روي شونهم گذاشته شد با جيغ به عقب برگشتم كه با سوگند گفتن يه نفر از خواب پريدم، مامان بود از ترسم رفتم تو بغلش و گريه كردم:
- چيشده عزيز دلم باز همون خواب رو ديدي؟
- آره
- اشكال نداره چشمات رو ببند به هيچي هم فكر نكن تا باز خوابت ببره.
من رو خوابوند رو تخت پتو رو هم انداخت روم بغلم نشست تا خوابم ببره ميدونستم تا من خوابم نبره نميره واسه همين چشمام رو بستم و تظاهر كردم كه خوابيدم وقتي كه رفت بلند شدم رو تخت نشستم، به جرئت ميتونم بگم كه مادرم فرشته زندگي من كه خدا بهم داد تا تو اين دنيا تنها نمونم.
- پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت ۰۰ | ۱۳:۵۹
- ۵ بازديد
- ۰ نظر