رمان براي من باش نودهشتيا

معرفي رمان هاي نودهشتيا

رمان براي من باش نودهشتيا

رمان براي من باش 

نويسنده آتنا شكاري

ژانر: معمايي،عاشقانه

زمان پارت گذاري هرروز هفته به غير از جمعه ها 

خلاصه رمان

دختري به اسم نواز كه توي بيمارستاني كار مي ‌كنه و همه چيز بر وفق مرادشه ولي نميدونه كه زندگي همينطوري پيش نميره و تو بيمارستان آشنايي باپسري به اسم آرتان كه رئيس گروه مافياست زندگيشو عوض مي‌كنه....

 مقدمه:

بيا و ببين چه حريصانه در پي خواسته هايم هستم...

هر آن هر لحظه مثل گرگي وحشي به دنبال شكارم 

بايد فهميد كه گاهي زندگي آنطور كه ميخواهيم پيش نمي‌رود...

زندگي چرا اين گونه شد؟... من...آرتان كسي كه 

معناي اسمش پربركت است...آيا واقعا پربركت بودم؟... 

دل هاي زيادي شكسته ام...آه خيلي ها پشت سرم است ولي من به آنها بهايي نمي‌دهم...هدفي دارم كه بايد به آن برسم 

شيطاني در دل فرشته... دوست داشتن من گناه است؟ پس گناه ميكنم...دوست داشتن او بهترين گناه زندگيم است...

 

بخشي از رمان:

 _محموله ها به مقصد رسيدن؟! 

- بله قربان. از مرز گرجستان رد شدن و هيچ مشكلي نداره.

- خوبه مي‌توني بري.

- بله قربان. فقط ازتون، يك سوال مهم مي‌تونم بپرسم؟

اخمام رو تو هم كردم و گفتم بپرس، فقط زود! 

- قربان، شما چرا وقتي پيشنهاد قاچاق اون دخترها رو بهتون دادن، قبول نكردين؟ البته، ببخشيد كه مي‌پرسم ولي براي من جاي سواله!

- تو در مورد من چي فكر كردي؟! قانون هاي من چي بود ناصر! اولين روزي كه مي‌خواستي وارد باند بشي، من چي گفته بودم؟!

من شايد رئيس يك باند بزرگ باشم ولي بيشرف و كثافت نيستم كه دخترهاي مردم رو بدبخت كنم. من مثل بشير كثافت و عوضي نيستم!

در حالي كه داشتم به كارهايي كه بشير كرده، فكر مي‌كردم دستام رو مشت كرده بودم و دندونام رو به هم مي‌فشردم كه چيزي به ناصر نگم. 

- حالا كه جواب سوالت رو گرفتي. مي‌توني بري!

 

مطالعه‌ي رمان براي من باش

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.