دانلود داستان خيلي دور اما نزديك نودهشتيا

دانلود داستان خيلي دور اما نزديك نودهشتيا

دانلود داستان خيلي دور اما نزديك نودهشتيا

نام كتاب: خيلي دور، اما نزديك
نويسنده: ** MaHtab** (م.صبوري) كاربر نودهشتيا
ژانر: درام_ عارفانه_ مذهبي
تهيه شده در انجمن نودهشتيا
دانلود رمان مذهبي
مقدمه: يك وقت هايي به سرم ميزند تمام دنيا را زير و رو كنم. دل تك تك اتم ها را بشكافم و به تمام كهكشان ها سرك بكشم. بلكه بتوانم نگاهي، حسي، لمسي يا صدايي از تو بيابم. چه حيف! كه مسير دراز و مقصد بعيد است! راه ز بيراهه مي‌جويم و معبود ز عالم مي‌جويم به جاي خود! حيف كه هر روز بزرگترين نشانه ي تو را روبه روي آينه مي‌بينيم و بي تفاوت مي‌گذريم!

 

پيشنهاد ما
رمان عاشقانه فراموش كن faranak.k كاربر انجمن نودهشتيا
معماران عشق | فائزه معيني و فاطمه كيومرثي كاربران انجمن نودهشتيا

درهاي سالن يكي يكي باز و بسته مي‌شدند. صداي ناله‌ي آدم ها در سكوت وهم انگيز ثانيه ها پيچيده بود. آرنج هايم روي زانوها بود و شقيقه‌هايم را با كف دست ماساژ مي‌‌دادم. دكتر شاكري هنوز نيامده بود. نور سالن مدام كم و زياد مي‌شد و من در شوكِ مرگ و زندگي قدم مي‌زدم. صداي تق‌تق پاشنه‌‌ي كفشي كه از دور مي‌‌آمد، افكارم را بهم ريخت.
ـ خانم تهراني؟
سرم را بالا آوردم. چهره‌ي رنگ پريده‌ي دكتر شاكري فضا را بيشتر درگير مرگ مي‌كرد. از جا بلند شدم. در اتاقش را باز كرد و به داخل دعوتم كرد. خودم را روي صندلي مندرس و نخ نماي اتاقش كه نورش بيشتر از سالن بود، رها كردم و منتظر ماندم تا خودش شروع كند.
مثل تمام دكترها يك دور ديگر پرونده را خواند. خودكارش را روي ميز گذاشت. دست هايش را در هم قلاب كرد و گفت:
_ وضعيت همسر شما خيلي وخيمه خانم.
ـ يعني چي دكتر؟ منظورتون اينه كه…
ـ ببينيد توي اون تصادف قسمت گيج‌گاه ايشون شديدا آسيب ديده. معلوم نيست كي از كما بيرون بيان. شايد يه ساعت ديگه، شايد ده سال ديگه! هيچي معلوم نيست.
ـ دكتراي خارج از كشور مي‌‌تونن كاري براش بكنن؟
ـ ما نهايت تلاشمون رو كرديم. مطمئنم كه دكتراي اون ور هم كاري بيشتر از ايني كه ما كرديم نمي‌تونن بكنن. تنها چيزي كه الان مقدوره، صبره خانم.
ـ دكتر؟
ـ بله؟
ـ اميدي بهش هست؟

دانلود داستان خيلي دور اما نزديك

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.